نقد فیلم دراکولا
نقد فیلم دراکولا
نقد فیلم دراکولا
ورود رضا عطاران به کارگردانی سینما از همان ابتدا با غافلگیری همراه بود. «خوابم میاد» که اولین تجربهٔ بلند سینمایی او محسوب میشود در نیمهٔ اول کمدی متفاوت و سرزندهای نشان میداد که سالها جایش در سینمای ایران خالی بود و نیمهٔ دومش به کلیشهها پهلو میزد و درنهایت با سکانسی خلاف انتظار و بیاعتنا به اصول و قواعد مرسوم به پایان میرسید. «رد کارپت» اما فیلمی بود با شکل و شمایل فیلمهای کم خرج و مستقل که مایههای طنزی مینیمال را بر اساس شخصیت عطاران به کار میگرفت. با دیدن آخرین اثر او « فیلم دراکولا »، میشود تا حدودی شکل داستانگوییای که به آن دلبستگی دارد را درک کرد. « دراکولا » در ایده و طرح همچون «رد کارپت» تازه و بکر است و در اجرا هم مانند همان فیلم راه دیگری میرود و انتظارهایی که ایجاد کرده را برآورده نمیکند. در ابتدا این نکته قابل ذکر است که عطاران به دنبال داستانگویی متناسب برای پر فروش کردن فیلم دراکولا نیست. همچنین فرم مورد نظر او برای طرح ایدههای خاصش عامدانه به مؤلفههای شاخصتر سینمای تجاری همچون هیجان و ریتم پرتحرک و بها دادن به لحظات نمایشی راه نمیدهد. بنابراین با درک این نکته که چه چیزهایی در ابتدا جز اهداف او نبودهاند بهتر میتوان کمبودهایی که دلیل ناکام ماندن دو فیلم اخیرش بودهاند را شناسایی کرد.
عطاران در « دراکولا » به دنبال فضایی هجوآمیز است تا ایدهٔ دیوانهوار خود را در آن پیدا کند. فضایی که با تأکید بر لحظات تعلیق ساز، شخصیتپردازی سر حوصله و داستانگویی آرام، پیش رفته و ساخته میشود. فضایی مبتنی بر بازیهای جدی و محکم و اهمیت دادن به مراحل تغییر و انگیزه سازی در شخصیتها. اما اثر نهایی اگرچه تعدادی از این مؤلفهها را در خود دارد، در کلیت گرفتار تعداد زیادی سکانسهای بیربط و عناصر بیارتباط با درام است و در بسیاری از لحظات این احساس وجود دارد که داستان اصلاً پیش نمیرود. دلیل چنین وضعیتی این است که فیلمساز چارچوب کلی روایت خود را جدی نمیگیرد و تقریباً از هر بحث روز در جامعه که ممکن است جذابیتهایی داشته باشد مایه میگذارد. از طرفی ایده در ذهن عطاران رشد و گسترش کافی نداشته، در دل یک داستان کاربردی تعریف نشده و شاخ و برگهای لازم برای تبدیل به یک اثر بلند سینمایی را پیدا نمیکند. شاید اگر به فیلم دراکولا نزدیکتر شویم و به شکل موردی روند پیشروی را بررسی کنیم نکات گفته شده بهتر نمایان شوند.
داستان در مورد جواد (رضا عطاران) است که به تریاک اعتیاد دارد. او یک شب از کنار پارک سوار یک وسیلهٔ عبوری میشود و راننده (لوان هفتوان) که مسعود نام دارد او را بیهوش کرده با خود به خانه میبرد. بعداً متوجه میشویم که مسعود آخرین بازمانده از خانوادهٔ دراکولا است که شرح زندگیاش به شکل بامزهای با استفاده از تصاویر آرشیوی نشان داده میشود. با اصرار جواد، مسعود تکهای تریاک مصرف میکند و وقتی میبیند مصرف تریاک نیاز او به مصرف خون را کاهش داده به آن وابسته میشود. در ادامهٔ مسیر این ایدهٔ هجوآمیز قرار است همنشینی یک خونآشام و یک معتاد را در مسیری پیش ببرد که مضرات معتاد بودن از خونآشام بودن بیشتر جلوه کند و در طی این مسیر وجوه منفی شخصیتیِ انسانها که به راحتی هر روز قابل مشاهده است در برابر وجوه تخیلی ترسناک خونآشامها قرار بگیرد. در نتیجه این مواجهه تصوری که از مؤلفههای ترس تخیلی وجود دارد را در برابر واقعیت زندگی ما قرار میدهد تا وجههٔ خوفناکتر این واقعیت نمایان شود. این هدفی است که فیلم دراکولا برای تحققش تلاش میکند اما در عمل با چه طرف هستیم؟
از همان ابتدا تأکید برای نمایش لحظاتی که وابستگی به شبکههای اجتماعی و موقعیتهای کمیک آن را در بر دارند در فیلم دراکولا دیده میشود. همسر جواد فریاد خوشحالی سر میدهد چراکه تتلو او را لایک کرده است. جواد در پر تعلیقترین موقعیت به زنش زنگ میزند تا بگوید فلان برنامه سنش را چهار سال کمتر اعلام کرده است. همچنین تعداد زیادی اشارههای اینچنینی به فضای مجازی وجود دارد و همه در تقابل با فقط یک نکته قرار گرفتهاند، کتابخوان بودن سوسن (ویشکا آسایش) همسر مسعود. بنابراین عطاران به نیمهٔ انسانی ماجرا اهمیت خیلی زیادی میدهد چون جذابتر است و میتواند فقر داستانی فیلم دراکولا را جبران کند اما بخش فرهنگی زندگی خونآشامها چیزی جز یک اشارهٔ ساده به کتاب کافکا در ساحل در دستان سوسن نیست. بنابراین ارتباط جدیای بین بحث فضای مجازی و پیرنگ اصلی فیلم دراکولا حس نمیشود. حداقل ارتباط معنا ساز و کاربردیای ایجاد نشده است. یا برای مثال سکانسهایی که به درگیری جواد و مرد موادفروش در مدرسهٔ دخترش میپردازد کاملاً بیهوده به نظر میرسند. تأکید بر نام فامیلی زنجانی هم وصلهٔ ناجور است و گاهی فیلم دراکولا را در موقعیت ارجاع دادن و سو استفاده از مفاهیم قرار میدهد.
گذشته از خرده پیرنگها و سکانسهایی که نمیشود ارتباط جدیای بین آنها و مسیر اصلی فیلم دراکولا پیدا کرد، فیلم دراکولا دارای تعداد زیادی از صحنههایی است که با مسئلهٔ اصلی آن مرتبط هستند اما در مسیر درام هیچ پیشرویای را ایجاد نمیکنند و باعث توقف روایت در بخشهای مختلفی از فیلم دراکولا میشوند. برای مثال انبوه صحنههایی که جواد و مسعود را در حال مصرف تریاک میبینیم از همین دستهاند. این صحنهها تمایزی با هم ندارند تا بتوانند وجوه دیگری از ماجرا را نمایش دهند، و به لحاظ داستانی هم پیشرفتی ایجاد نمیکنند. حضور سیامک انصاری در فیلم دراکولا فاقد معناست. همچنین شاخ و برگی در داستان مشاهده نمیشود. روایت بسیار متمرکز بر اعتیاد جواد و مسعود است که این پیرنگ غنای کافی برای یک فیلم بلند را پیدا نکرده است از طرفی منجر به اتفاقات دیگری نمیشود. نهایت ماجرا قهر کردن سوسن است یا رفتن به مرکز ترک اعتیاد و شنیدن فحاشیهای دکتر.
همنشینی مجموعه عواملی که گفته شد منجر به خلق فیلمی شده که همراه شدن با آن در دقایق بسیاری مشکل است و فقط تیکه و کنایههایی که به مسائل روز زده میشود آن را سر پا نگه داشته است. کنایههایی که نقش کاربردیای در درک بهتر فیلم دراکولا ایفا نمیکنند. اما فیلمساز در بازی گرفتن از بازیگران موفق عمل میکند. گرفتن نماهای ساکن و طولانی از چهرهها و اکت ها باعث شده زمینه برای نقشآفرینیهای تأثیرگذار فراهم شود. همچنین انتخاب لوکیشن و طراحی صحنهها با فکر انجام شده و به فیلم دراکولا شمایلی متفاوت بخشیده است که با موضوع آن بیارتباط نیست. لوان هفتوان در نقش یک خونآشام جذاب است و اندام درشت او حالتی هیولاوار برایش ایجاد کرده که دیدنش در حال مصرف تریاک و حضورش در موقعیتهای تحقیرآمیز برای رویکرد هجوآمیز فیلم دراکولا انتخابی کاملاً هوشمندانه به نظر میرسد اما باوجود کمبودهای بسیار جدی در روایتپردازی، هیچکدام از این عناصر نمیتوانند فیلم دراکولا را نجات دهند. پایانبندی یکبار دیگر یادآوری میکند عطاران نسبت به اصول و انتظارات بیاعتناست و راه خودش را میرود. این بیاعتنایی به چارچوب مشخص که در کلیت فیلم دراکولا هم نمایان است منشأ مشکلات فیلم دراکولا است. شاید اگر او فیلم بعدیاش را کمی جدی بگیرد و محدودیتهای بیشتری را سر راه خودش فرض کند بتوانیم انتظار دیدن اثری متفاوت و قابل تأمل را داشته باشیم.
منتقد: دانیال حسینی
منبع : سایت نقد فارسی
No Comments